” به نام خدا “

عشق فرهاد به شیرین از زمانی شروع شد که به درخواست شیرین برای رفع مشکل آوردن شیر تازه به قصرش ، شاپور فرهاد را پیشنهاد کرد . شیرین همیشه شیر تازه می خورد و به دلیل دور بودن مرتع های اطراف قصر ، تهیه آن توسط خدمتکاران بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن بود . این بود که شاپور فرهاد را معرفی کرد . در روز ملاقات شیرین و فرهاد ، فرهاد دل در گرو شیرین نهاد و آنچنان مدهوش او می شود که حتی متوجه دستورات شیرین نمی شود . فرهاد هنگامی که از نزد شیرین بیرون می آید ، سخنان او را مجددا از شاپور می پرسد و متوجه می شود باید جویی سنگی ، از چراگاه تا محل اقامت شیرین بنا کند . فرهاد آنچنان با عشق و علاقه تیشه بر سنگ می زد که در مدتی بسیار کوتاه ، جویی در دل سنگ خارا ایجاد نموده و در انتهای آن نیز حوضی می سازد . هنگامی که شیرین جهت بازدید از نحوه انجام کار نزد فرهاد رفت ، بسیار شگفت زده شد ، به قدری که به عنوان بخشی از دستمزد ، گوشواره خود را به ام می دهد . اما فرهاد با احترام فراوان گوشواره را نثار خود شیرین کرد . عشق فرهاد به شیرین آنچنان پر تب و تاب بود که فرهاد را بیقرار ساخت و راهی دشت و صحرا نمود . این موضوع بر سر زبان ها افتاد و شاه از این دلدادگی آگاه گشت . خسرو ، فرهاد را نزد خود خواند و در مناظره ای که با او داشت ، فهمید توان برابری با عشق او را نسبت به شیرین ندارد . پس ، تصمیم گرفت به گونه ای دیگر او را از سرراه خود بردارد . خسرو فرهاد را به کندن کوه بیستون می فرستد و به او قول می دهد اگر این کار را انجام دهد ، شیرین و عشق او را فراموش کند . فرهاد نیز بی درنگ به سمت بیستون رهسپاد گشت . او در ابتدا نقش شیرین و پادشاه و شبدیز ، اسب شیرین را حک می کند و سپس با یاد دلارام خود به کندن کوه می پردازد . آنچنان ، که حدیث کوه کندن او در جهان آوازه یاقت . روزی شیرین سوار بر اسب خود به دیدار فرهاد رفت و جامی از شیر برای او برد . در بازگشت اسب شیرین در میان کوه فرو ماند و بیم سقوط بود . اما فرهاد اسب و سوار آن را بر گردن نهاد و با احترام به قصر برد . خبر رفتن شیرین نزد فرهاد و تاثیر این دیدار در قدرت او برای کندن کوه به گوش شاه رسید . او که دیگر شیرین را از دست رفته می بیند ، به دنبال چاره است و به راهنمایی مشاوران خو قاصدی بدشگون نزد فرهاد می فرستد تا خبر مرگ شیرین را به فرهاد دهد و او را در کندن کوه سست نماید . هنگامی که پیک خسرو ، خبر مرگ شیرین را به فرهاد رساند ، او تیشه را زمین پرتاب و خود نیز بر خاک می افتد . پس از مرگ فرهاد کوه کن ، به دستور شیرین گنبدی بر فراز مزار او ساخته می شود . خسرو نیز نامه تعزیتی طنز گونه برای شیرین می فرستد و او را به ترک غم و اندوه فرا می خواند .

ماخذ : منظومه خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجوی